و نحن اقرب الیه من حبل الورید...
عبدالله بن عباس می گوید:
شبی در عالم خواب حضرت سلمان را دیدم.مشاهده کردم که تاجی از یاقوت بر سر دارد و لباسهای عالی بهشتی بر تن پوشیده.
گفتم: ای مرد تو غلام آزاد شده ی رسول الله (ص)نیستی؟
گفت: بلی هستم.
گفتم: ای سلمان این مقامی را که من مشاهده میکنم حکایت از مقامی عالی می کند که خداوند به تو عطا کرده.
تو در بهشت بعد از ایمان به خدا و ایمان به رسول خدا(ص) چه چیزی را بهتر از همه دیدی؟
فرمود: « لیس فی الجنه بعد الایمان بالله و رسوله شیئ هو افضل من حبّ علی بن ابی طالب علیه السلام»
در بهشت چیزی بهتر از دوستی و محبت علی نیست، بعد از ایمان به خدا و رسولش.
پ.ن: عادت دارم حتی وقتی کتاب میخونم قسمت هایی که به نظرم اهمیت داره رو روش لایتر بکشم
شاید به خاطر همین عادته که بعضی از قسمت های متن هامو bold میکنم.
همیشه فکرم مشغوله
نمی فهمم!!!
حکمت افضل اعمال شب های قدر و نیمه شعبان
و همه ی شبهای مهم دیگه رو
.
.
زیارت اباعبدالله رو...
السلام علیک یا اباعبدالله
روایت است که حضرت موسی (ع)به خداوند عرض کرد .خداوندامی خواهم به تو نزدیک شوم .فرمود :قرب من از آن کسی است که شب قدر بیدار باشد.
گفت خداوندارحمت را می خواهم فرمود:رحمتم از آن کسی است که در شب قدر به نیازمندان رحمت آورد.
گفت خداوندا جواز گذشتن از صراط را از تو می خواهم .فرمود:از آن کسی است که در شب قدرصدقه ای بدهد .
گفت خداوندا از درختان بهشت واز میوه هایش می خواهم فرمود: از آن کسی است که درشب قدرتسبیح من گوید.
گفت خداونداخشنودی تو را می خواهم فرمود:خشنودی من ازآن کسی است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.
قابل توجه:هرکس درشب قدر دو رکعت نماز بخواند در هر رکعت سوره حمد یکبارسوره قل هوالله هفت بار بعد از سلام نماز هفتاد مرتبه استغفرالله و آتوب الیه بگوید از جای خود بر نمی خیزد مگر آنکه خداونداو و والدین اورا بیامرزد .
التماس دعا
علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت:
در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میکرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
پرسیدند چرا این طور شدهای؟
در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.
تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه میکشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که میبینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میکرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بودهاند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.
خدایا!
دل های سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگی ها نشانی از
تو بیابند که تو خود فرموده ای:
انا عِند القلوب المُنکسره
By Ashoora.ir & Night Skin